از "پارلمان و دمکراسی غربی" تا "مجلس شورا و مردمسالاری اسلامی" ( ولایت فقیه و دمکراسی)
بمناسبت سالروز تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی و روز مجلس ( شهادت آیه الله مدرس ) _ ۱۳۹۴
بسمالله الرحمن الرحیم
اگر اکثریت نمایندگان مردم در مجلس خبرگان تشخیص بدهند الف رهبر است نه ب، چون اکثریت است ولی اکثریت در چارچوب شرع، مشروع میشود. آیا در نفسالامر واقعاً فلانی که حالا یکی دیگر بیاید او افضل است این نیست؟ ما اصلاً به نفسالامر نه کاری داریم و نه ارتباطی با نفسالامر داریم مثل حکم شرعی فرعی شما چه میگویید؟ الآن میگویند مجتهد شما فتوا داده، حکم داده که فلان کار را عمل کنید شما مطمئن هستید که در لوح محفوظ در نفسالامر عندالله حکمالله همین است؟ نخیر. پس چی؟ هیچی ما طبق وظیفه شرعی به روش علمی عمل میکنیم تکلیف منجّز میشود. لذا مرحوم آخوند در کفایه دارد که میگوید حجّت به معنی مطابق با واقع نیست چون ما نمیدانیم که واقع چیست؟ لوح محفوظ را. حجّت یعنی معذّر و منجّز است. معزل است یعنی اگر خطا کردی بگویند شما اشتباه تشخیص دادید ما هم میگوییم ما عذر شرعی داریم. ما تحقیقمان را کردیم. اگر درست بود که خب به هدف زدیم. اتفاقاً این نقطه برجسته عقلانیت شیعی است که در اصول و فقه شیعه رعایت میشود خیلی نکته مهمی است. بنابراین ما میگوییم تو میگویی هر کس را که اکثریت رأی داد، ما میگوییم بله، منتها ما می گوییم دوتا شرط اضافی هم باید داشته باشد چون دارد بر مردم حکومت میکنند چون دارد برای مردم تصمیم میگیرند چون جان و مال و ناموس مردم مطرح است ما بر حاکم سخت میگیریم. دوتا شرط اضافی هم باید داشته باشد: 1) باید صلاحیتهای شخصی، علمی و عملی داشته باشد باید فقیه باشد، عادل باشد، شجاع باشد، مدیر باشد، مدبّر باشد، حتی در زندگی شخصیاش هم گناه نکند، یک شرط اضافی ما گذاشتیم. 2) طبق قوانین خداوند حکومت کند نه خلاف آن. پس دموکراسی که ما میگوییم همان دموکراسی شماست با دوتا شرط اضافی یعنی دوتا سختگیری برای رهبر، چون شما میگویید هرکس رأی آورد دیگر میتواند رهبر باشد شخص اول باشد ما میگوییم نخیر نمیتواند. دوتا سختگیری دیگر هم باید بکنید. یک سختگیری این است که اکثر مردم باید قبولت داشته باشند و دوتا سختگیری دیگر هم ما اضافه داریم: 1) باید آدم صالح و پاک و عالم و فاضل و عادلی باشید. 3) حق نداری هرجور میخواهی حکومت کنی در چارچوب احکام خداوند و عدالت باید حکومت کنی. خب حالا سؤال، این دموکراسی بیشتر به نفع مصالح مردم در نظر گرفته است یا آن دموکراسی؟ چون شما هرچه برای رئیس شرط کمتر بگذاری به چه کسی بیشتر خدمت کردی؟ به خود رئیس. به چه کسی بیشتر خیانت کردی؟ به آن مردمی که تحت فرمان او هستند. یعنی اگر یک کسی بگوید هرکس از در بیرون آمد بیشتریها قبول کردند رئیس ما بشود! خب چطوری؟ این آدم کیست چطور آدمی است؟ هرکس باشد. دروغگو است؟ دزد است؟ خودخواه است؟ راحتطلب است؟ عیاش است؟ حرامخوار است؟ نه به اینها کاری نداریم. در چه چارچوبی تصمیم میگیرد؟ هیچی چارچوب نمیخواهد فقط طبق همان قانون و پروتکلهای اجتماعی، و الا ضوابط دیگری نیست. خب این یعنی چه؟ یعین این که آقا خیلی کارها میتوانی با این جمع انجام بدهی و کسی هم نمیتواند به تو حرف بزند! اما اگر یک مکتبی گفت 1) اولاً باید اکثریت او را قبول داشته باشند «رضا الناس». 2) تو اصلاً کی هستی که داری به مجلس میروی برای ما قانون بنویسی؟ داری رئیس جمهور میشوی؟ میلیاردها پول مملکت را دست تو میسپارند باید یک شرایط و ضوابطی داشته باشی. 3) هر طوری دلت بخواهد نمیتوانی تصمیم بگیری، چه رهبر و چه عضو شورای روستا، باید در چارچوب مکتب باشد. خواستم عرض کنم انتخابات با تعریف اسلامی مزایای دموکراسی غربی را دارد مضارّ آن را ندارد البته روی کاغذ! و الا در جامعه ما گرفتار بعضی از این مضارّ هستیم که خلاف مردمسالاری دینی است اما طبق همین ضوابط یا دموکراسیهای غربی است یا استبدادهایی است که در بعضی از کشورهای دیگر هست. مفهوم جمهوری اسلامی، مردمسالاری دینی و به تعبیر جدید، متناقض دانسته میشد و بیمعنی. لذا بحثهایی از این قبیل که این یک پوششی است برای یک پوشش دموکراتیک تبلیغاتی است برای یک حکومت شرعی و دینی، اینها مبنائاً که نمیتوانند مشروعیت دموکراتیک را قبول کنند پس چطور اینها را با هم قاطی کردند؟ و کسانی که تصورشان از دین و شرع و حکومت دینی استبداد دینی بوده و هست، چون فکر میکنند هرجا قانون آمد، اگر قانون زمینی باشد این دموکراتیک میتواند باشد و منافاتی با حقوق بشر ندارد اما اگر گفتند قانون خداست این یک مرتبه غیر دموکراتیک میشود پوشش دموکراتیک برای استبداد دینی است و از این قبیل بحثها. کاری که در خود نظام سرمایهداری صورت گرفت، یعنی نظام دموکراسی پوششی شد برای الگارشی یعنی برای حکومت اقلیت سرمایهدار! استبداد سرمایهداران منتهی با پوشش دموکراسی، اینها قیاس به نفس کردند، گفتند اینجا هم میشود استبداد دینداران یا فقیهان با پوشش دموکراسی. یا کار دیگری که در نظام سرمایهداری لیبرال صورت گرفت به نام دموکراسی، شعبدهبازی بود به این عنوان که ظاهر قضیه جلوی پرده و روی پرده نمایش دموکراسی، تبادل قدرت مثلاً بین احزاب و نمایندگان اقشار گوناگون مردم است اما اتفاق واقعی که افتاده و همچنان دارد میافتد این است که حتی آنجایی که رقابت ظاهراً بین احزاب است اولاً عملاً بین دوتا حزب و دوتا جریان بیشتر نیست یعنی در انگلیس، محافظهکار و کارگر. در آمریکا جمهوریخواه و دموکرات و این قبیل. اولاً انتخاب مردم تبدیل شد به تبادل قدرت بین احزاب. احزاب هم به دو حزب تبدیل شد. انتخابات و تعیین حاکمان و حاکمیت و حق تعیین سرنوشت متعلق به مردم است بعد تبدیل شد به متعلق به احزاب است به نمایندگان؛ بعد احزاب شد دو حزب، دو حزب هم در واقع سر مبانی منافع سرمایهداری هیچ تعارضی ندارند در واقع 2 فراکسیون از حزب واحد هستند که حزب سرمایهداران است. خب این شعبدهبازی را تا همین الآن کردند و تا همین الآن به عنوان دموکراتیکترین حکومتها عملاً قدرت از یک فراکسیون یک حزب واحد دست فراکسیون دوم میافتد که پشت پرده هر دو فراکسیون هم یک هیئت امنا و هیئت مدیریت واحدی است مجموعاً 10- 12 کمپانی است و بالا سر اینها هم آدمهایی که تصمیمگیران اصلی در سیاست داخلی و خارجی هستند و در دنیا جنگ راه میاندازند داخل خود کشورها تصمیم میگیرند تعدادشان چند صد نفر بیشتر نیست یعنی یک حکومت چند صد نفره مافیای سرمایهداری قشنگ توانسته با سرمایهداری با پوشش دموکراسی و حکومت مردم بر مردم کارش را پیش ببرد.
یکی از حضار: استاد فرمودید که ولایت فقیه منتخب مردم. ببینید فرمایش شما در کدام این دوتا قالب میگنجد؟ "ولایت مطلقه انتصابیه فقیه" یا "ولایت مقیدة انتخابیه فقیه". فرمایش شما در کدام از این دوتا قالب میگنجد؟
جواب استاد: بسیار سؤال خوبی بود. اولاً این فرمایش بنده نبود این جمله فرمایش شخص امام(ره) است. آخر عمر شریفشان مرحوم آیتالله مشکینی رئیس مجلس خبرگان – اینها را بروید در صحیفه هست ببینید – چون در قانون اساسی قبلی شرط بود که رهبر باید مرجع باشد یعنی رساله داده باشد. این سؤال همچنان مطرح بود که انتخابات مردم چه نقشی در ولایت فقیه دارد؟ این آخرین نظر امام(ره) راجع به ولایت فقیه است فرمودند من از اول با شرط مرجعیت موافق نبودم اجتهاد شرط است نه مرجعیت. آن چیزی که در اسلام مطرح است اجتهاد است مرجعیت یک منصب اجتماعی است. مرجع، مجتهدی است که مردم به او رجوع میکنند و رساله دارد و الا مجتهدی که رساله ندارد مجتهد است. امام(ره) میگفت من از اول موافق نبودم و ما دلیل شرعی بر این نداریم. فقیه منتخب مردم – این عین عبارت امام است- و این آخرین اظهار نظر امام(ره) قبل از رحلت ایشان است. حالا عرض میکنم ولیّ فقیه منتخب مردم هم جنبه شرعی انتصاب الهیاش لحاظ شده که باید فقیه باشد نه غیر فقیه و نه غیر از عالم و غیر عادل، هم جهات امکان تحقق حکومت دینی باشد و آن که انتخاب مردم است ضمن این که این ولایت انتخابی و یکی هم انتصابی و یکی هم مقیده و مطلقه، این را هم عرض کنم. شیعه معتقد است در عصر غیبت، ولایت انتصابی انتخابی است یعنی چه؟ یعنی به لحاظ شرایط و ضوابط انتصابی است، نصب عام است نصب خاص که نیست، هیچ کس که در عصر غیبت، نصب خاص نیست. ما به لحاظ مشروعیت نائب خاص نداریم یعنی امام زمان(عج) اسم شخصی را نبردند که در عصر غیبت کبری من فلانی رهبر باشد! اسم هیچ کس را نبردند. این یعنی چه؟ یعنی نصب عام. پس ولایت انتصابی هست از چه جهت؟ از این جهت که ضوابط شرعی برای عصر غیبت تعیین شده است ما حق نداریم با هرکسی بیعت کنیم و رهبر باشد باید فقیه باشد و... این انتصاب. اما سوال بعدی؛ چه کسی باشد؟ آن شخص کیست؟ که واجد این شرایط از بقیه بیشتر واجد این شرایط باشد؟ اینجا دیگر انتخاب است انتصاب نیست.
یا مقبولیت
جواب استاد: حتی کشف آن، ما نمیدانیم کیست! ما به خاطر محبت و علاقهای که به امام(ره) و رهبری داریم سختمان است که یک کس دیگری رهبر بشود اما به لحاظ شرعی به این مسئله نگاه کنید. به لحاظ شرعی حتی شخص امام(ره) هم به لحاظ فقهی از طرف امام زمان(عج) تعیین نشدند. پس چرا نائب امام زمان می گویید؟ بله نائب عام امام زمان هستند نه نایب خاص. از کجا فهمیدید که نائب عام امام زمان هستند؟ برای این که ضوابطی که امام زمان و شریعت برای حاکم گذاشته است طبق تشخیص ما بیشتر از بقیه در فلانی بود. آیا در نفسالامر هم واقعاً همینطور است؟ ما نمیدانیم لوح محفوظ چیست؟ وظیفه شرعی ما این است که طبق تشخیصمان باید عمل کنیم که هم رضاالناس باشد، منتخب مردم و هم ولیّ فقیه باشد. یعنی شرایط الهی را دارد در عین حال فقط مقبولیت هم نیست. به شما بگویم که در عصر غیبت در باب مشروعیت فرد هم دخالت دارد مشروعیت مصداق. ببینید رأی در مشروعیت ولایت فقیه دخالت ندارد اما در مشروعیت اِعمال ولایت فقیه توسط فقیه خاص دخالت دارد.
پشتیبان ولایت فقیه.
نه اصلاً دارم مشروعیت آن را عرض میکنم. یعنی اگر نمایندگان ملت خبرگان، ممکن است همین الآن شما بگویید ما 20تا فقیه دارم واجدالشرایط هستند میتوانند رهبر بشوند. خب سؤال، کدام از اینها شرعاً میتوانند حق اِعمال ولایت دارند؟ ببینید امکان اعمال ولایت دارند کدامشان میتوانند ولایت را اِعمال کنند؟ شرعاً حق اِعمال ولایت دارند ما یک حق ولایت داریم و یک حق اِعمال ولایت داریم. یعنی به عبارت دیگر بگویم حق ولایت بگوییم و یک وقت وظیفه ولایت داریم. وقتی مردم سراغ امیرالمؤمنین نیامدند آیا حق ولایت داشت؟ بله داشت. اما آیا وظیفه اعمال ولایت هم داشت؟ نه نداشت. امیرالمؤمنین(ع) وظیفه نداشت ولی حق را داشت چون منصوب خاص است و لذا وقتی مردم آمدند حضرت امیر(ع) فرمودند من که از اول حق ولایت را داشتم ولی الآن وظیفه هم پیدا کردم. «لَولا حُضُورُ الحاضِرِ، و قِیامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ،» تا الآن ناصر نداشتم مردم در صحنه حاضر نبودند حق ولایت داشتم اینها حق نداشتند اما من وظیفه نداشتم حالا وظیفه هم پیدا کردم من دیگر عذری ندارم. خب در عصر غیبت چه؟ در عصر غیبت، تمام فقهای واجدالشرایط حق ولایت دارند منتهی این حق بالقوه است. این حق چه زمانی بالفعل میشود؟ این حق چه زمانی تکلیف و وظیفه میشود؟ منجزّ و معذّر میشود؟ آیا میشود مثلاً 50 تا فقیه داریم همه فقها بگویند مگر امام زمان به شخص جنابعالی ولایت دادند؟ به همه فقها ولایت دادند، خب من هم میخواهم اعمال ولایت کنم، تو هم میخواهی، او هم میخواهد، نه این که خواستن هوای نفس، بلکه به این معنا که وظیفهام هست. خب الآن کدام یک از اینها مشروعیت دارد؟ کدامیک از فقها مشروعیت پیدا میکنند که بالاتر از سایر فقهاء تکلیف حکومت را تعیین کنند؟ منتخب مردم. به این معنا اگر کسی هم بگوید انتخاب در مشروعیت دخالت دارد به این معناست که در مشروعیت ولایت همه فقهاء دخالت ندارد مردم باید تابع باشند نباید که به فقهاء دستور بدهند. ولایت فقهاء. اما کدام فقیه از بین فقهای واجدالشرایط، حق و وظیفه اِعمال ولایت پیدا میکند که فرق دارد وقتی او بگوید باید در مسائل اجتماعی، تا آن فقیه دیگر بیاید... به این باید اطاعت کنی و آن را نباید اطاعت کنی در مسائل حکومتی، اجتماعی فرقش این است که کدامیک از اینها منتخب مردم هستند؟ این حرف امام است. حالا این انتصابی شد یا انتخابی؟ این هم انتصابی است به معنای شرایط و هم انتخابی است به مفهوم مصداق، ضمن این که مصداق انتخاب اسلامی با انتخاب لیبرال فرق میکند. انتخاب لیبرال هرکسی را دلت میخواهد انتخاب میکنی، در انتخاب اسلامی شما باید هرکسی را صالحتر است انتخاب کنی. لذا مردم هم وظیفه شرعی دارند. اگر در مردم هم کسی به کسی رأی بدهد برای مجلس یا خبرگان برای این که بگویی این قوم و خویش ماست، این رأیش حرام است همشهری ماست، اصلاً از قیافه این خوشم آمده، رأی دهنده دارد فعل حرام مرتکب میشود. پس چه چیزی واجب و جایز است؟ تو به عنوان رأی دهنده باید تعقیب کنی و بپرسی ببینی چه کسی برای این کار شایستهتر است تو باید به او رأی بدهی. حق نداری به هرکسی که دلت میخواهد رأی بدهی. لذا در این سیستم، رأی هم حق است و هم وظیفه است وظیفه شرعی است. راجع به مقیده و مطلقه هم، الآن نیست وقت نیست توضیح بدهم این مطلقهای که امام(ره) میگویند به مفهوم مطلقه فردی در علوم سیاسی نیست که در برابر حکومت مشروطه باشد. ولایت فقیه را عیناً امام(ره) در نجف، در بحث ولایت فقیه صریح میکند و میگوید ولایت فقیه، حکومت مشروطه است. یعنی چه؟ مشروطه به این معنا که فقیه نمیتواند هرکار دلش میخواهد بکند، هر دستوری دلمان خواست بدهیم. من از این به بعد فقیه هستم هر کاری دلم خواست میکنم اگر یک تصمیم طبق دلت انجام بدهی دیگر تو مشروع نیستی و ساقط هستی. همین الآن اگر یک تصمیم عمدی و آگاهانه خلاف مصلحت مردم بگیرد دیگر حق ولایت ندارد. حتی اگر ماها نفهمیم و خبرگان هم نفهمند شرعاً ساقط است. امام(ره) میگفت اگر ولیّ فقیه نگاه به نامحرم بکند ولایت او ساقط است! یعنی اتفاقاً ولایت فقیه سختگیرترین حکومت در مورد حاکم است هیچ حکومت و نظام سیاسی در دنیا در مورد حاکم و شخص اول حکومت اینقدر سختگیری نکرده است. اصلاً کلاً اسم آن ولایت مطلقه است بعضیها فکر میکنند آزاد است، مطلق است هر کاری دلش میخواهد میتواند بکند. ولی فقیهی که ولایت مطلقه دارد مقیّدترین و مشروطترین نوع حکومت است یعنی دستش از همه حاکمان جهان بستهتر است. چون تمام حاکمان جهان خیلی وقتها طبق میل شخصیشان عمل میکنند ولی فقیه حق ندارد طبق میل شخصیاش عمل کند باید و وظیفه دارد که مشورت کند، وظیفه دارد مصالح امت را ببیند، وظیفه دارد در این چارچوب رفتار کند ولو دلش نخواهد باید این کار را انجام بدهد. گاهی ممکن است یک دستوری بدهد که حتی خلاف تمایل خودش و خلاف منافع خودش است باید این کار را بکند لذا سختگیری کردند. پس ما دوتا شرط اضافی داریم. ما چیزی کمتر از دموکراسی غربی نداریم بلکه بیشتر از آن است. شما میگویید هرکس را اکثریت رأی دادند ما میگوییم بسیار خب اما ما با تعریف شرعی میگوییم تو با تعریف لائیک میگویی. بعد ما دوتا شرط هم گذاشتیم باید یک شرایط علمی و غیر عملی داشته باشد هرکسی را نمیشود بگذاری و کول مردم بکنی. دوم این که باید در چارچوب احکام الهی حکومت بکنی نه هر طوری که دلت میخواهد. ولایت فقیه، سلطة شخص فقیه نیست هیچ شخصی بر ما سلطه ندارد «لا حکم الا لله» فقیه، سلطهای بر ما ندارد. ولایت فقیه، رست ضد دیکتاتوری است، ضد دیکتاتوری رئیس جمهور، دیکتاتوری مجلس، دیکتاتوری شوراها، دیکتاتوری اکثریت، دیکتاتوری اقلیت، دیکتاتوری غرب، حتی دیکتاتوری خودش، حتی ضد دیکتاتوری خودش، حق دیکتاتوری ندارد. بنابراین مردمیترین، به معنایی که شما میگویید دموکراتیکترین نوع حکومت اتفاقاً ولایت مطلقه فقیه است. معنای این مطلقه هم این است که میتواند در اجرای اهمّ و مهم بکند معنیاش این نیست که هر کاری دلش بخواهد بکند.
یکی از حضار: اگر اجازه بدهید یک مطلبی را عرض کنم. این که اندیشمندان علوم سیاسی معتقدند که ارکان دموکراسی سه چیز است: اولین آن "انتخاب" است که شما فرمودید مردم فرد مورد نظر را انتخاب میکنند اما ممکن است مردم آن فردی را که انتخاب میکنند بعداً متوجه شوند که از مسیر اصلیاش منحرف شده است یا معتقد به ایدهها و نظرات اولیه که داشت دیگر نیست و مردم متوجه اشتباه خودشان بشوند یا آن نمایندهای که از سوی مردم انتخاب شده از اصول اولیه خود عدول کند. بنابراین رکن دوم که "انتقاد" است باید بروز پیدا کند یعنی انتخاب به اضافه انتقاد، البته مسلّماً این امر بدیهی است که خود فرد نمیتواند فینفسه وارد مرحله انتقاد بشود که یا از طریق نمایندگان و مجری قانون ممکن است این انتقاد صورت بگیرد علیرغم انتقادی که به آن فرد منتخب صورت میگیرد ممکن است باز پست و مسئولیت خودش را خالی نکند بر حسب منافع فردی و موقعیتی که آن پست برای آن فرد ایجاد میکند. رکن سوم دموکراسی که در اینجا "عزل" است در اینجا ظهور و بروز پیدا میکند. یعنی انتخاب، انتقاد و عزل. یکی از تفاوتهای دموکراسی که نوع غربی دارد نه در مرحله وضع قوانین که جنابعالی فرمودید به عقیده من واقعاً یک ترسیم رؤیایی و آرمانی است! این چیزی که ما در صحنه عمل، یعنی در عملکرد آن مبانی نظری در عمل ما میبینیم در واقع دچار یک پارادوکس هستیم یعنی از جهت مبانی نظری واقعاً غنی هستیم دستمان پر است چه به جهت سنّت و چه به جهت سیره عملی، اما واقعاً در مرحله عمل ما دچار تعارضاتی هستیم به این معنا که به این ارکان سه گانه دموکراسی پایبند نیستیم. یک مطلب دیگر هم من ضمیمه میکنم که در دموکراسی در نوع غربی، یعنی حاکمیت اکثریت با رعایت حقوق اقلیت.
یک مطلب دیگر هم که اشاره کنم شما فرمودید ولیّ فقیه جامعالشرایط، با کمترین شبهه و ایرادی که ممکن است دچار شود خودبخود از آن جایگاه خلع میشود. در این شکی نیست. اما یک بحث هم کنار رفتن است. یک فردی وقتی احساس کرد با کمترین خطا دیگر ولایتی ندارد آیا کنار هم میرود؟
جواب استاد: شما سهتا نکته فرمودید نصب، نقد، عزل و دومیاش اکثریت و حقوق اقلیت. اول من فرمایش شما را جواب بدهم. نکتهای که شما میفرمایید یک وقت بحث ارادت و محبّت...
یکی از حضار: شما به جای این که به سؤال جواب بدهید بگویید لزومی ندارد، چیزهای مهمتری داریم.
جواب استاد: یک وقت من و شما داریم صحبت میکنیم بین خودمان است میگوییم حضرت حجّت(عج) این امّت و شیعه را وانگذاشته و نمیگذارد در سختترین شرایطی که شیعه قرار گرفته اجازه نداده که زعامت شیعه به دست افراد ناصالح بیفتد وقتی اهمیت این حرف معلوم میشود که شما به همه ادیان و مذاهب دیگر نگاه کنید و ببینید چه بر سر زعامت دینی و روحانیانشان آمده است. سؤالاتی که مخالف دارند مطرح میکنند اصلاً یک سؤال دیگری است. شما که به یک سؤال دیگر نمیتوانید یک جواب دیگری بدهد. طرف سؤال میکند که منشأ مشروعیت، اصلاً که گفته که فلانی و فلانی حق دارند برای ما تصمیم بگیرند؟ بر چه اساس و منطقی در حوزه فلسفه حقوق و فلسفه سیاست این حرف را میزنید. ما نمیتوانیم بگوییم اینها مسائل مهمی نیست و آقا امام زمان دارند حمایت میکنند. این جواب او نیست این جواب یک سؤال دیگری است و آن درست است. این فرمایش شما که درست است جواب این سؤال نیست جواب یک سؤال دیگر است و آن این است که واقعاً در شرایطی که ما تقریباً تمام ادیان مذاهب الهی و ابراهیمی و غیر الهی غالباً زعامت دینی و رهبران روحانیشان مشکل پیدا کردند یعنی نظام کاتولیک بزرگترین پیروان دینی و مذهبی در دنیا را دارد مشکل دارند اینها الآن در خود واتیکان از مشکلات مالی، مشکلات همجنسبازی، مشکلات اخلاقی، و... دارند. پروتستانها که گفتند ما اصلاً رهبر روحانی نمیخواهیم ما خودمان دین داریم مسیحیت بدون آخوند و بدون کشیش! که بعضیها اسلام منهای روحانیت را از آنها برداشتند کپی کردند. گفتند کی گفته؟ ماییم و کتاب مقدس و عیسی مسیح. ما اصلاً کشیش میخواهیم چه کار؟ چه کسی گفته اینها واسطه ما و خدایند؟ خب پروتستانها که فاتحه زعامت دینی را خواندند. کاتولیکها که این همه مشکل دارند. رهبر مائیها، هندوها هر کدام... بعضیها اصلاً رهبر دینی ندارند آنها هم که دارند رهبرانشان هزار مشکل دارند سر رهبری و مسائل اختلاف دارند اصلاً تعریف دینها عوض شده است. یعنی دین و مذهبها اغلب گرفتار انواع بدعتها، خرافات، شرک، تحریف شدند علت اصلی آن چه بوده است؟ علت اصلی آن این بوده که رهبران دینی درستی نداشتند هیچ دین و مذهبی به اندازه اسلام و بخصوص شیعه زعامت دینی و روحانیت دینیاش این قدر هنوز محفوظ و سالم نمانده است که در سختترین شرایطی که همه را خلع لباس کردند تا شرایطی که حکومت دست آن رسیده، باز زعامت شیعه نمیگذارد که هرکسی به اسم تشیّع هرچه دلش میخواهد بگوید، تحریف کند و بدعت کند. این افتخار بزرگی است. این به این معنا بله، حضرت حجت(عج) دستاندرکار هستند خداوند متعال به دست ایشان اجازه نمیدهند کسانی بیایند در زعامت پیروان اهل بیت(ع) بنشینند که فاسد هستند یعنی ما رهبر شیعی که فساد اخلاقی، فساد مالی، فساد جنسی، فساد سیاسی داشته باشد نداشته و نداریم این واقعاً یک اعجاز است و کرامت الهی است. این فرمایش شما به آن مربوط است. یا این که مسائل مهمتری داریم الآن بحث رهبری نکنیم نه، این هم درست نیست. راجع همیشه هر کسی حق دارد راجع به هر مسئلهای سؤال کند بخصوص مسئله رهبری. این که بعضیها الآن یک مرتبه در سؤالات اینجا هم دیدم نوشتند که شما سخنان آقای فلانی را قبول دارید که میگوید رهبری را باید شورایی کنیم؟ چون در قرآن وارد شده، آیا درست است که نصّ صریح قرآن نیست و حکم خدا نیست که رهبر جامعه اسلامی دست یک فرد نباشد و شورایی باشد؟ آیا این هم «أفوا بالعقود» است؟ این که یک کسانی الآن بیایند بحث شورایی شدن را مطرح کنند، اولاً من متن صحبت این آقا را دیدم نگفته که الآن بیاید شورایی بشود، اینطور که من خواندم گفته بود که بحث بود و شورایی بود و فردی بود در مجلس خبرگان شورایی بودن آن رد شد فردی تصویب شد. این حرف درست است. در قانون اساسی ما زیر نظر امام همین خبرگان، همینها تصویب کردند یا شورا یا فرد. بعد در عمل و در نتیجه... یعنی معنیاش این بود که اکثریت خبرگان گفتند خلاف شرع نیست حتی شورایی در عصر غیبت، یعنی ما دستور خاصی در مورد فرد یا شورایی بودن، اکثریت گفتند ندارند. البته رهبری نمیتواند شورایی باشد، نه رهبری، مدیریت اجرایی هیچ جایی تصمیمگیری نهایی شورایی نمیشود در عمل نمیشود اما مشورت و نظرگیری حتماً واجب است. خب اکثریت همین خبرگان زیر نظر امام، شورا را شرعی دانستند امام هم در وصیتنامهاش که اول نوشته بود سال 62، نوشته بود رهبر یا شورای رهبری، این معنیاش این است که خلاف شرع نبوده است. اما مجلس خبرگان و خود امام(ره) به این نتیجه رسیدند که قوه قضائیه را هم با شورا نمیشود اداره کرد. شورای قضایی را هم فردی کردند چه برسد به رهبری! فرض کنید فردا سه نفر، 5 نفر، هفت نفر رهبرند راجع به صلح، جنگ و مسائل مختلف، همین اختلافاتی که در حکومت در رده دوم به بعد هست همهاش به رده اول حکومت بیاید یعنی بگویند رهبران با هم اختلافی هستند! لذا امام(ره) و اکثریت خبرگان به این نتیجه رسیدند که شورای رهبری حتی اگر ما دلیل شرعی برخلاف آن نداشته باشیم اما دلیل عملی و عرفی و عقلایی بر خلاف آن داریم لذا شورای رهبری از قانون اساسی حذف شد. این اشتباه است هم خلاف قانون اساسی و هم خلاف مصلحت است. ضمن این که بعضی وقتها بعضی از آقایان حرفهایی میزنند که خلاف آن را بعضیهای دیگر میزنند. این که فرمودید در قرآن رهبر شورایی وارد نشده است من الآن جایی یادم نیست اما این که حتی رهبر باید مشورت کند و بر رهبر واجب است، «شاورهم فی الامر» به شخص رسولالله(ص) که معصوم هستند ولیّ مطلق خداست و هیچ کس به خدا نزدیکتر از رسولالله نیست از ازل تا ابد، به چنین شخصی خداوند میفرماید با مردم مشورت کن. با مؤمنین مشورت کن و مواردی که پیامبر(ص) مشورت کردند و برخلاف نظر خودشان طبق نظر اکثریت عمل کردند در حالی که میدانستند نظر آنها غلط است مثل جنگ احد و شکست خوردند به خاطر این که به حرف آنها گوش کردند! این هم در سیره داریم. این را هم داریم با این که امیرالمؤمنین(ع) امام منصوب هستند اگر یک نفر نصب خاص الهی برای ولایت دارد امیرالمؤمنین است، پیامبر که علی را نصب نکرده، خدا نصب کرده است. «بَلّغ ما أنزل إلیک» فرمان خداست دیگر چه کسی از علی(ع) انتصابیتر؟ در عین حال در نهجالبلاغه ببینید به مردم چه میگوید؟ میفرماید مرا امر به معروف کنید، مرا نهی از منکر کنید. بعد نمیگوید این حق شماست بلکه میگوید این حق من است. خیلی این تعبیر عجیب است. میگوید حق من است که شما من را امر به معروف کنید. حتی میفرماید اگر من «فی نفسی» من خودم باشم و خودم، من بالاتر از این نیستم که خطا نکنم. من امکان خطا دارم منتهی یک کلمه «فی نفسی» هم آنجا دارم که اگر من خودم باشم و خودم به عنوان یک آدم عادی. چون بعضیها میگویند پس این با عصمت چه میشود؟ چطوری میشود کسی میتواند بگوید من بالاتر از این نیستم که خطا کنم من را نصیحت کنید، در عین حال بگوییم این معصوم است! این به این معنا قابل جمع است. و بعد ایشان به مردم میگوید بر من نظارت کنید. خیلی عجیب است حضرت امیر(ع) میفرمایند مردم ببینید من دارم وارد حکومت میشوم چطوری میآیم وقتی دارم از حکومت میروم بیرون «یا أهْلَ الْکُوفَةِ اِذا أَنَا خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِکُمْ بِغَیْرِ رَحْلى وَراحِلَتى وَغُلامى فَاَنَا خائِنٌ...» اگر به غیر از آن چیزی که الان دارم دیدید چیزی دارم من خائن هستم. عجب علی خائن است؟ علی میگوید بله من خائنم. دیگر شما خود حضرت حجت فرزند امیرالمؤمنین است که بخواهد حمایت کند. اینها ملاک دارند. ما محبّت و عشق امام معصوم و بعد نائب امام، همه مراجع پاک و معظم بودند آنهایی که پاک و سالم بودند و اغلب هم هستند و امام و رهبری. یک وقت بحث محبّت و علاقه قلبی است که حتماً هست. اصلاً مؤمن نمیتواند به کسی که دارد خدمت میکند و تمام زندگیاش را گذاشته و تمام وجودش را وقف امّت کرده است، مگر میشود چنین افرادی را دوست نداشت؟ مگر میشود علاقه نداشت؟ فرق حکومت اسلامی با بقیه جمهوریها و دموکراسیهایش اتفاقاً یکیاش همین است. در دموکراسیهای دنیا مردم حاکمانشان را لازم نیست دوست داشته باشند در حکومت اسلامی واقعاً حاکمان باید عاشق مردم باشند و مردم هم عاشق آنها باشند. این هم یک فرق آن است. ولی اینها جواب آن سؤالها نیست. من جایی یادم نیست که فرموده باشد حاکمیت شورایی، شورا باشد چنین چیزی ظاهراً نیست اما این که حاکم باید صالحترین شخص باشد و باید مشورت کند و باید نقد بپذیرد و برای تصمیمش توضیح بدهد حتی اگر علیبنابیطالب باشد این هست. این که فرمودید آیا این هم «أفوا بالعقود» است هر چه که خلاف شرع نباشد مصداق «أفوا بالعقود» میشود حالا باید روشن کنیم که آیا حکومت شورایی و حکومت فردی اینها شرعی هست یا نیست؟ یا هر دویش شرعی است؟ طبق نظر اکثر خبرگان هر دویش در صدر انقلاب مشروع دانسته شد. بعد در عمل گفتند شورایی مشکلاتش از فوایدش بیشتر است کنار بگذاریم.
سه تا فرمایش جنابعالی را سریع عرض کنم. فرمودید که دموکراسی نصب، نقد، عزل. درست است خب مردمسالاری دینی هم همین است. اتفاقاً گفتم از مشترکات حکومت اسلامی با غیر او همین است. منتهی هم نقد، هم نصب، هم عزل، در دموکراسیهای دنیا، همه جا طبق تعریف، نهادینه است. یعنی عزل حاکم کفِ خیابان صورت نمیگیرد در دموکراسی غربی هم اینطوری نیست. نهاد است. نهاد انتخابات است برای نصب حاکم، نهاد نقد و نظارت است، رسانهها برای انتقاد از حاکم، نهاد عزل است برای عزل حاکم. خب در قانون اساسی ما هم همین است. یعنی انتخابات نهاد نصب است. خبرگان برای رهبر نهاد عزل است. چه زمانی؟ اگر دید صلاحیت رهبری را از دست داده است. نه این که در تکتک مسائل بگوید که نظر ما با تو مخالف است! تو باید نظر ما را جلب کنی در مورد تصمیم رهبری. نخیر؛ نظارت است بر این که آیا صلاحیت رهبری و زعامت در شما همچنان هست یا نیست؟ اگر صلاحیت آن را از دست دادی... یعنی چه؟ یعنی ممکن است رهبری صلاحیت رهبری را از دست بدهد حالا یا به دلایل جسمی یا به دلایل دیگری، انسان است دیگر. یک نهاد که اگر خدای نکرده صلاحیت را از دست داد اینها از او توضیح بخواهند اگر قانع نشدند بگویند جنابعالی از نظر ما صلاحیت ادامه کار را نداری. این شرعی است، این عین قانون اساسی است. این وظیفه شرعیشان است. نمیتوانند خلاف این بکنند. خود رهبری یا امام، اصلاً ولیّ فقیه تا ابد، تا امام زمان، اگر اجرای تخلف کرد خودش باید کنار برود. اصلاً چرا رهبر را میگویید مراجع ما، مرجع تقلید. به نظر شما انتخاب مرجع تقلید چطوری است؟ انتصابی است یا انتخابی است؟ هر دویش است. قضیه رهبر هم عین مرجع تقلید است. شیعه میگوید که کسی نمیتواند برای شما مرجع زورکی بگذارد. اول رسالهها چه میگویند؟ اگر خودت مجتهدی، اگر اهل تحقیقی تحقیق، اگر اهل احتیاطی فلان، اگر نه، باید تقلید کنی. دوتا عالِمشناس عادل را باید پیدا کنی آنها شهادت بدهند که این از بقیه مراجع شایستهتر است. وقتی که این اتفاق افتاد شما شرعاً باید از آن مرجع در احکام دین اطاعت کنی. حتی اگر در واقع اشتباه بکند. مثلاً گفته طواف پشت مقام درست است در حالی که در واقع غلط بوده، روز قیامت معلوم میشود که غلط بوده است. باز هم شما وظیفه شرعی داری، او هم حجّت شرعی دارد، هر دویتان هم ثواب میکنید حتی اگر حکم اشتباه باشد. شیعه این است. خصوصیت افتخارآمیز شیعه این است. این که شیعه میگوید ما جزو مُثَوبه نیستیم مخطئه هستیم یعنی امکان خطای مجتهد وجود دارد ولی در عین حال پاداش میبرد چون متخصص است و کارش را کرده است. حتی اگر در واقع خطا کرده باشیم باز هم ثواب میکنیم. یعنی لزوماً ثواب با (ث) با صواب با (ص) لزوماً همه جا یکی نیست. ممکن است تو خطا بکنی ولی پاداش ببری پس نهاد نصب، عزل، نقد هر سهتا نهاد شرعی اسلامی است در قانون اساسی هم ما هم هست. رئیس جمهور و رهبری و همه اینها.
دوم فرمودید که در دموکراسی میگویند رعایت اکثریت با حقوق اقلیت. اتفاقاً این هم یکی از مزایایی است که اسلام قبول دارد. ولی در لیبرال دموکراسی بسا که این مسائل نیست. میدانید دموکراسی در غرب سه مرحله طی کرد. یک وقت گفتند دموکراسی حکومت اکثریت باشد. بعد از یک مدتی دیدند اکثریت یک عالمه تصمیمات الکی و بیخودی دارد کدام اکثریت؟ اصلاً اکثریت چطوری ساخته میشود؟ مدام عوض میشود. بعد گفتند دموکراسی حکومت اکثریت نه، تعریف دموکراسی عوض شد، شد حکومت قانون. منتهی قانون را اکثریت تصویب کنند بعد دیگر اینطوری نیست تا آخر اکثریت هرچه میگویند. خود اکثریت هم باید تابع قانون باشند. بعد از مدتی دیدند قانونی که اکثریت مینویسند بسا که حقوق اقلیت را ضایع کند. بعد آمدند در این دوره جدید گفتند که اصلاً ملاک اصلی دموکراسی حقوق اقلیتهاست! یعنی اگر قانون را اکثریت رأی بدهند اکثریت هم ندهد ولی حقوق اقلیتها رعایت نشود دموکراسی نیست. این جدیدترین تعریف دموکراسی است. اتفاقاً این از این جهت به اسلام نزدیکتر است. ولی در عمل رعایت نمیشود. اسلام میگوید رعایت اکثریت به شرط عدم ظلم به اقلیت. یعنی همین الآن در این سالن، اگر همه ما رأی بدهیم که یک کسی را همین جا بیخودی او را بزنند، چنین حقی پیدا نمیشود. بگوییم آقا اکثریت گفتند 99 درصد گفتند بزنیم، اکثریت است دیگه. جواب، اگر صددرصد بگوید یعنی خودش هم بگوید من را بزنید حق ندارید بزنید یعنی صددرصد بگویند یک کس بیگناه را ما الآن میخواهیم اینجا بیآبرویش کنیم خودش هم بگوید عیبی ندارد بیآبرو کنید! صددرصد بگویند بیآبرو کن اسلام اجازه نمیدهد حرام است. حالا او الآن دارد دموکراسی میگذارد میگوید 51 درصد گفتند همجنسبازی قانونی است میگوید قانون است. بعد کدام حقوق اقلیتها، همین الآن مسلمانهای بیچاره در این کشورهای دموکرات اروپایی و آمریکایی و اقلیتها ببینید دارند چه کارشان میکنند؟ رعایت نمیکنند.
آخرین نکته فرمودید که گناه شخصی هم عزل میشود. البته هر گناهی نه. یک فرقی هست بین معصوم و عادل. از امام نقل کردند، امام میگوید اگر ولیّ فقیه، به نامحرم نگاه کند یعنی یک گناه شخصی و عادی کرده است از ولایت ساقط است چه ولایت در حد رهبری چه حتی ولایت در حد مرجعیت یعنی اگر یک مرجع تقلید نگاه به نامحرم بکند ولایت ندارد. اطاعت او حرام است! اگر رهبر ظلم کند حتی در خانواده خودش، رهبر اگر در خانواده خودش ظلم کند که به مردم کاری ندارد به خانواده خودش ظلم کرده است اطاعت از رهبر در مسائل حکومتی حرام است. این سختگیری شیعه است. البته یک مرزی بین معصوم و عادل باید باشد. عادل است، معصوم نیست. حق خطا و امکان خطا دارد. ما از معصوم خطا و اشتباه را هم نمیپذیریم. یک گناه صغیره هم نمیپذیریم اما از عادل ممکن است. اما آن که حالا کبیره باشد، اصرار بر صغیره باشد، صغیره چیست؟ کبیره چیست؟ اجمالاًسختگیری زیاد شده است. فرمودند خب شما میگویید گناه شخصی کرده، از ولایت ساقط است پس چطوری عزل بشود؟ بحث ما عزل است. جواب همین است که اتفاقاً از این جهت هم شیعه سختگیری بیشتری کرده است. در قوانین دیگر میگوید باید عدم صلاحیت شخص اول حکومت از طرف نمایندگان مردم احراز بشود و طبق قانون عزل کنند. به شما بگویم اینها روی کاغذ است. شما در این 60- 70 سال، 30 سالی که زندهاید چنین چیزی دیدید؟ تا حالا دیدید در یک کشور دموکراتیک غربی یک کسی را قبل از انتخابات عزل کنند؟ مگر این که بین خودشان تسویه حساب شخصی باشد؟ اصلاً چنین چیزی نیست روی کاغذ است. خب اسلام این را که قبول دارد. این قانون روی کاغذ که آنها میگویند اسلام این را قبول دارد.
همان: در افکار عمومی عزل میشود.
جواب استاد: در افکار عمومی عزل میشود یعنی چه؟ یعنی شانتاژ در رسانهها علیه یک کسی. اسم آن که عزل نیست. شما یک وقتی میگویید عزل، الآن میگویید افکار عمومی! عزل در افکار عمومی چیه! عزل یعنی آقا تو رئیسی دیگر نباید رئیس بشوی. تو دیگر حق نداری برای ما تصمیم بگیری. عزل یعنی این. و الا در افکار عمومی عزلش میکنند یعنی چی؟ یعنی انتقاد میکنند. انتقاد که عزل نیست خب شما هم اینجا انتقاد کن. آن وقت شریعت ما بالاتر میگوید، میگوید حتی اگر نمایندگان ملت متوجه نشدند باز هم این ساقط است. این دیگر الآن ولایت ندارد. البته مردم متوجه نشدند نمایندگانشان هم متوجه نشدند آنها مسئولیت شرعی ندارند اگر کوتاهی نکردند ولی باز هم تو حق نداری تو در مقام غصبی نشستی خب پس شیعه و فقه اسلام که از دموکراسی غربی ده قدم جلوتر دارد میگوید. اما این که شما میفرمایید در افکار عمومی عزل میکند. عزل در افکار عمومی یعنی چی؟ عزل معنا دارد. نصب معنا دارد. نصب یعنی شما اینجا مسئولی، هر تصمیمی بگیری باید عمل بشود. عزل هم یعنی دیگر نباید بشود. سؤال شما راجع به عزل بود و جواب بنده هم راجع به عزل است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی